آگوست بریل نویسنده پیری است که در اثر سانحه اتومبیل فلج شده و به همراه دخترش میریام و نوه‌اش کاتیا زندگی می‌کند. رمان از همان شیوه همیشگی استر یعنی داستان‌های تو در تو طبعیت می‌کند. از یک سو شاهد زندگی آگوست با دختر و نواه‌اش هستیم و از سوی دیگر داستان تازه آگوست را دنبال می‌کنیم که در مورد مردیست که در خواب به یک دنیای موازی می‌رود. از سوی دیگر آگوست با نوه دل شکسته‌اش مشغول تماشای فیلم‌های مختلف است که موضوع و نکات فنی فیلم را برای ما نیز بیان می‌کند. از سوی دیگر زندگینامه خودش را نیز مرور می‌کند؛

در تاریکی تنها هستم و بار دیگر با بی‌خوابی در افتاده‌ام، در خیال جهان را سیر می‌کنم تا شب سفید دیگری را در بیابان بی‌انتهای آمریکا به صبح رسانم. در طبقه بالا دختر و نوه‌ام هر یک در اتاق خود، به خواب رفته‌اند. آنها هم تنها هستند؛ میریام، تنها دختر چهل و هفت ساله‌ام، پنج سال است که تنها می‌خوابد، و کاتیا، دختر بیست و سه ساله یکی یکدانه‌اش که با مردی به نام تیتوس اسمال زندگی می‌کرد نیز حالا که تیتوس مرده است، با قلبی شکسته تنها می‌خوابد. نور شدید، و آنگاه تاریکی. پرتو خورشید که از همه گوشه کنارهای آسمان می‌تابد، و در پی آن سیاهی شب، ستارگان ساکت و باد که شاخه‌ها را تکان می‌دهد. این است جریان معمول روزها …